براهام
براهام در شاهنامه نام مردی یهودی است، که با وجود توانگری و ثروتش بسیار فرومایه و نان کور (خسیس و لئیم) بود. بر اساس روایت شاهنامه، روزی بهرام گور به بهانه اینکه سواری است که از همراهی شاه بازمانده، به خانه براهام رفت و مهمان او شد. براهام که خود را مردی فقیر و تهیدست نشان میداد از بهرام قول گرفت بابت پذیرایی، از او چیزی نخواهد یا چیزی طلب نکند:
به پیمان که چیزی نخواهی ز من | ندارم به مرگ آبچین و کفن |
نتیجه کردار براهام
[ویرایش]براهام بی آنکه بداند که چه کسی مهمان اوست، از بهرام قول گرفت که صبح روز بعد و به هنگام خروج از خانه، سرگین اسبش را نیز بروبد بعلاوه اگر خسارتی وارد آورد، تاوان آن را بپردازد. شاه به ناچار آن شب را بر روی نمد زین اسب خود خوابید، و وقتی به چون به دربار خویش بازگشت، براهام را احضار کرد و اموال و داراییهای او را مصادره کرد و آن را به لنبک که فقیری جوانمرد و گشادهدست بود، و همینطور به تهیدستان و مستمندان دیگر بذل و بخشش نمود، بخشید. فردوسی در شاهنامه اینگونه به توصیف ابراهام پرداختهاست:
.....
ز پیش سواران چو ره برگِرَفت | سوی خان بیبر، براهام تفت | |
بزد در، بگفتا که بی شهریار | بماندم چو او باز ماند از شکار |
پانویس
[ویرایش]- ↑ پارسی نگاشتهٔ شاهنامهٔ فردوسی، صفحه: ۶۳۵
منابع
[ویرایش]- شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی براساس نسخه معتبر مسکو و مقابله با نسخه ژول مول / مقدمه حسین محیالدینالهیقمشهای ؛ تصحیح ، فرهنگ لغات و مقابله ناهید فرشادمهر. تهران: نشر محمد(ص)، نوبت چاپ سوم زمستان ۱۳۷۹. شابک ۹۶۴-۵۵۶۶-۳۵-۵
- پارسی نگاشتهٔ شاهنامه، نگارش: فرانک دوانلو، انتشارات آهنگ قلم، چاپ سوم، ۱۳۸۷ (با اندکی تغییر)